«کازانوا» مرد زن بازی است که بعد از آشنایی با یک زن معمولی ونیزی، تلاش می کند به معنای واقعی عشق پی ببرد...
«آينار»(ردفورد) روزي روزگاري مزرعه دار موفقي بوده است. «آينار» پسري داشته که سال ها پيش وقتي همسرش، «جين» (لوپز) پشت رل بوده، در تصادف اتومبيل کشته شده است و «آينار» هرگز نتوانسته «جين» را به خاطر مرگ پسرشان ببخشد. اما «جين» و «گريفين» صاحب دختر کوچکي به نام «گريف» نيز بوده اند که «آينار» هرگز او را نديده تا اين که يازده سال بعد جلوي در خانه اش پديدار مي شود. «جين» و «گريف» (گاردنر)، در فرار از دست مرد خشني به نام «گري» (لوييس)، به مزرعه ي «آينار» پناه آورده اند...
یک مرد میانسال که با مشکلات روحی مواجه است، به همراه دخترش به شهر زادگاهش می رود تا زندگی اش را باز پس بگیرد...
یک زن به همراه دخترش یک مغازه شکلات فروشی در یک روستای کوچک فرانسوی باز می کنند و ...
«هومر ولز» (مگواير) در يتيم خانه ي سينت کلاود در مناطق روستايي «مين» و تحت نظارت شديد ولي رئوفانه ي «دکتر ويلبر لارچ» (کين) بزرگ شده است. «لارچ» معلومات پزشکي خود را به «هومر» انتقال داده، اما «هومر» تصميم مي گيرد يتيم خانه را ترک کند تا دنيا را ببيند...
"گریس بیچون" که اصطبل اسبهای مسابقه پدرش را مدیریت می کند متوجه می شود همسرس "ادی" به او خیانت کرده است. پس از روبرو شدن با او در میانه های شب در خیابانهای شهر کوچکشان او تصمیم می گیرد مدتی را در خانه خواهرش "اما" سپری کند و...
در شهر دور افتاده و سوت وکور آندورا در ايالت آيووا، «گيلبرت گريپ» (جانی دپ) از برادر عقب مانده ي خود «آرني» (لئوناردو دي کاپريو) و مادرش که از فرط چاقي هيچ گاه از خانه خارج نمي شود، مراقبت مي کند. با ورود «بکي» (لوييس) ـ که همراه مادر بزرگش سفر مي کند ـ به شهر، «گيلبرت گريپ» براي نخستين بار عشق را تجربه مي کند...
دو برادر نمی توانند با هم کنار بیایند.برای ایجاد شرایط آرام و استراحت مادر بیمارشان آنها از یکدیگر جدا شده و هر کدام برای زندگی نزد یکی از اقوامشان فرستاده می شوند...
یک DJ رادیویی بی کفایت تلاش میکند با یک گروه پاپ سوئدی که بسیار مشهور شده اند، مصاحبه ای انجام دهد.
