آرویند از همان بدو تولد، دو فرشته نگهبان داشت که او را همراهی می‌کردند. اما این آرامش و سعادت چندان دوامی نیاورد. اشتباه یکی از این فرشتگان، سرنوشت آرویند را دگرگون کرد و باعث شد او به طرز غم‌انگیزی و زودهنگام از دنیا برود.
«دار تانیان» (اودانل) و سه تفنگدار ـ «آرامیس» (شین)، «آتوس» (ساترلند) و «پورتوس» (پلات) ـ با توطئه های «کاردینال ریشلیوی» مکار مقابله می کنند...
یک نویسنده جوان فراز و نشیب‌های بزرگ شدن خود را به عنوان یکی از چهار فرزند والدین مهاجر نروژی در دهه ۱۹۱۰ در سانفرانسیسکو به یاد می‌آورد.
روبین ۱۱ ساله، دختر جسور و دوستان صمیمی‌اش که خودشان را هودز می‌نامند، آن قطعه زمین پوشیده از بوته و درختچه در انتهای کوچه بن‌بست‌شان را پادشاهی جادویی می‌دانند.
پسربچه‌ای در شهری کوچک، راز یک سنگ رنگارنگ جادویی را کشف کرده‌است که آرزوها را برآورده می‌سازد. در پی این اتفاق، بچه‌ها و حتی بزرگ‌ترهای شهر برای بدست آوردن این سنگ دردسرهای زیادی درست می‌کنند.
وقتی دو برادر و یک خواهر برای بدست آوردن ارث مادر از دنیا رفته خود تعلقات خانوادگی را ترک می کنند شاهد ناپدید شدن خاطرات دوران کودکیشان می شوند...
دکتر "دولیتل" (Eddie Murphy) باید جنگل و زندگی یک خرس را نجات دهد...
فیلم برداشتی از قسمت اول کتاب پیدایش که داستان "آدم" و "حوا"،طوفان "نوح"،"ابراهیم" و "اسحاق" است...
"پروفسور کوئینسی آدامز" اخیرا به عنوان رئیس کالج هاکسلی انتخاب شده است.پسرش "فرانک" او را متقاعد می کند تا دو بازیکن فوتبال را استخدام کند تا کالج رقیب را شکست دهند.اما او به اشتباه "باوارلی" و "پینکی" را استخدام می کند و...
داستان درباره دو شاهزاده و پیوند عجیب و نامفهوم آنها با یک اِلفِ قاتل را روایت می‌کند که برای کشتن آنها فرستاده شده است. ما شاهد یک درگیری میان انسان ها و الف‌ها هستیم؛ درگیری‌ای که بعد از مدتی و در همان ابتدای سریال، تبدیل به معضلی بزرگ‌تر می‌شود. همین موضوع، الف‌ها را متقاعد می‌کند که یک قاتل به نام رایلا به سراغ این دو شاهزاده بفرستند تا بلکه این دو را به قتل برساند. زمانی که رایلا به سراغ این دو برادر می‌رود، به جای کشتنِ آنها، تصمیم می‌گیرد که با آنها متحد شود. زمانی که این سه نفر با یکدیگر متحد شدند، تصمیم گرفتند تا به دنبال راهی بگردند که مردمشان را هم با یکدیگر متحد کنند و صلح را برای سرزمین خود به ارمغان بیاورند.
