داستان مردی بهنام کمال و خانوادهاش که پس از معامله با مافیای فروش کودکان یتیم، به عمارت عمویش نقل مکان میکنند. عمارتی که اتفاقات ماورایی و ترسناک برای تک تک افراد خانواده رخ میدهد.
یک دختر در خانه خانوادگی خود شیطانی را آزار می دهد. چندین اتفاق بد در اطراف خانه و اعضای خانواده اش رخ می دهد. یک شخصیت قدیمی برمی خیزد و سعی می کند خانواده را از سرنوشت محکوم خود نجات دهد...
خانواده ییلماز به دلیل مشکلات مالی در خانه مادربزرگ خود ساعدت نقل مکان می کنند. خانه قدیمی سعادت ، موجوداتی زندگی می کنند. و این موجودات کسی را در خانه نمی خواهند...