شبى « آقا و خانم دارلينگ » به مهمانى مى روند و دخترشان ، « وندى » را تنها مىگذارند . در اين جا پسر خيالى ، « پيتر پن » و پرى وردستش ، « تينكر بل » ، ظاهر مى شوند و « وندى » را با خود به سفرى جادويى به سرزمين رؤياها مى برند .
« دامبو » بچه فيلى در يك سيرك است كه به خاطر گوشهاى بيش از حد بزرگش مسخره و تحقير مىشود. او به كمك بهترين دوستش ، « تيمونى موشه » ( برافى ) و چند كلاغ ، كشف مىكند كه مىتواند با اين گوشها پرواز كند و ستارهى سيرك بشود.
پيرمرد نجارى به نام « ژپتو » آرزو مى كند كه كاش عروسك چوبى اش، با نام « پينوكيو » تبديل به پسرى واقعى مى شد. يك پرى جادويى « پينوكيو » را زنده مى گرداند ؛ اما اين آغاز دردسرهاى « ژپتو » است...