پس از مرگ پدر خانواده، زندگی ناپایدار مادر و دختر از هم میپاشد. آنها باید قدرت را در یکدیگر بیابند تا بتوانند از نیروهای شیطانی که تهدید میکنند آنها را ببلعند جان سالم به در ببرند.
در کوه های پاکستان، یک مادر به همراه دختر 10 ساله اش زندگی میکند. زمانی که رهبر قبلیه میخواهد به اجبار دخترک را عروس خود کند، آن دو از خانه فرار میکنند و جایزه ای برای هرکس که آنها را بگیرد تعیین میشود...
داستان دربارهی یک پسر فراری و یک رانندهی آمبولانس در کراچی (پاکستان) میباشد که به واسطهی یک عمل بشر دوستانه با یکدیگر آشنا میشوند. حال بقدری با هم خوب شدهاند که زندگی هر کدام وابسته به زندگی دیگری است...